دیوان شمس/بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی) از مولوی |
' |
بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی | فغان برخاست از جانهای مجنونان روحانی | |
میان نعرهها بشناخت آواز مرا آن شه | که صافی گشته بود آوازم از انفاس حیوانی | |
اشارت کرد شاهانه که جست از بند دیوانه | اگر دیوانهام شاها تو دیوان را سلیمانی | |
شها همراز مرغابی و هم افسون دیوانی | بر این دیوانه هم شاید که افسونی فروخوانی | |
به پیش شاه شد پیری که بربندش به زنجیری | کز این دیوانه در دیوان بس آشوب است و ویرانی | |
شه من گفت کاین مجنون بجز زنجیر زلف من | دگر زنجیر نپذیرد تو خوی او نمیدانی | |
هزاران بند بردرد به سوی دست ما پرد | الیناراجعون گردد که او بازی است سلطانی |