دیوان شمس/برنشین ای عزم و منشین ای امید

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (برنشین ای عزم و منشین ای امید)
از مولوی
'


برنشین ای عزم و منشین ای امید کز رسولانش پیاپی شد نوید
دود و بویی می‌رسد از عرش غیب ای نهانان سوی بوی آن پرید
هر چه غفلت کور و پنهان می‌کند دود بویش می‌کند آن را سپید
ما ز گردون سوی مادون آمدیم باز ما را سوی گردون برکشید
همچو مریم سوی خرمابن رویم زانک خرمایی ندارد شاخ بید
بس کن و از حرف در معنی گریز چند معنی را ز حرفی می‌مزید
این مزیدن طفل بی‌دندان کند گر شما مردید نان را خود گزید