دیوان شمس/برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد)
از مولوی
'


برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد دل را ز خواب برکن هنگام رفتن آمد
تا کی اشارت آید تو ناشنوده آری ترسم که عشق گوید کاین خواجه کودن آمد
رفتند خوشه چینان وین خوشه چین نشسته کز ثقل و از گرانی چون تل خرمن آمد