دیوان شمس/بدید این دل درون دل بهاری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بدید این دل درون دل بهاری) از مولوی |
' |
بدید این دل درون دل بهاری | سحرگه دید طرفه مرغزاری | |
در او آرامگاه جان عاشق | در او بوس و کنار بیکناری | |
که فردوسش غلام آن گلستان | بهشت از سبزه زارش شرمساری | |
به هر جانب یکی حلقه سماعی | به زیر هر درختی خوش نگاری | |
اگر پیری درآید همچو کافور | شود گل عارضی مشکین عذاری | |
چو شیر اسکست جان زنجیرها را | رمید آن سو چو مجنون بیقراری | |
برفتم در پی جان تا کجا شد | در آن رفتن مرا بگشاد کاری | |
بدیدم طرفه منزلهای دلکش | ولیک از جان ندیدم من غباری | |
بگو راز مرا تا بازآید | وگر ناید بیا واپس تو باری | |
نشانیها بیاور ارمغانی | که تا تن را کنم من دارداری | |
کیست آن مه خداوند شمس تبریز | خداخلقی عجیبی نامداری |