دیوان شمس/بده یک جام ای پیر خرابات

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (بده یک جام ای پیر خرابات)
از مولوی
'


بده یک جام ای پیر خرابات مگو فردا که فی التأخیر آفات
به جای باده درده خون فرعون که آمد موسی جانم به میقات
شراب ما ز خون خصم باشد که شیران را ز صیادیست لذات
چه پرخونست پوز و پنجه شیر ز خون ما گرفتست این علامات
نگیرم گور و نی هم خون انگور که من از نفی مستم نی ز اثبات
چو بازم گرد صید زنده گردم نگردم همچو زاغان گرد اموات
بیا ای زاغ و بازی شو به همت مصفا شو ز زاغی پیش مصفات
بیفشان وصف‌های باز را هم مجردتر شو اندر خویش چون ذات
نه خاکست این زمین طشتیست پرخون ز خون عاشقان و زخم شهمات
خروسا چند گویی صبح آمد نماید صبح را خود نور مشکات