دیوان شمس/باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش) از مولوی |
' |
باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش | بازگشادیم خوش بال و پر جان خویش | |
باز سعادت رسید دامن ما را کشید | بر سر گردون زدیم خیمه و ایوان خویش | |
دیده دیو و پری دید ز ما سروری | هدهد جان بازگشت سوی سلیمان خویش | |
ساقی مستان ما شد شکرستان ما | یوسف جان برگشاد جعد پریشان خویش | |
دوش مرا گفت یار چونی از این روزگار | چون بود آن کس که دید دولت خندان خویش | |
آن شکری را که هیچ مصر ندیدش به خواب | شکر که من یافتم در بن دندان خویش | |
بیزر و سر سروریم بیحشمی مهتریم | قند و شکر میخوریم در شکرستان خویش | |
تو زر بس نادری نیست کست مشتری | صنعت آن زرگری رو به سوی کان خویش | |
دور قمر عمرها ناقص و کوته بود | عمر درازی نهاد یار به دوران خویش | |
دل سوی تبریز رفت در هوس شمس دین | رو رو ای دل بجو زر به حرمدان خویش |