دیوان شمس/بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد) از مولوی |
' |
بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد | دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد | |
سرمه کشید این جهان باز ز دیدار ما | گشت جهان تازه روی چشم بدش دور باد | |
عشق ز زنجیر خویش جست و خرد را گرفت | عقل ز دستان عشق ناله کنان داد داد | |
مریم عشق قدیم زاد مسیحی عجب | داد نیابد خرد چونک چنین فتنه زاد | |
باز دو صد قرص ماه بر سر آن خوان شکست | دل چو چنین خوان بدید پای به خون درنهاد | |
دولت بشتافتهست چون نظرت تافتهست | تا که بقا یافتهست عاشق کون و فساد | |
مفخر تبریزیان شمس حق ای خوش نشان | عالم ای شاه جان بیرخ خوبت مباد |