دیوان شمس/ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه) از مولوی |
' |
ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه | بیدست و دل شدستم دستی بر این دلم نه | |
من آب تیره گشته در راه خیره گشته | از ره مرا برون بر در صدر منزلم نه | |
کارم ز پیچ زلفت شوریده گشت و مشکل | شوریده زلف خود را بر کار مشکلم نه | |
هر حاصلی که دارم بیحاصلی است بیتو | سیلاب عشق خود را بر کار و حاصلم نه | |
خواهی که گرد شمعم پروانه روح باشد | زان آتشی که داری بر شمع قابلم نه | |
چون رشته تبم من با صد گره ز زلفت | همچون گره زمانی بر زلف سلسلم نه | |
از چشم توست جانا پرسحر چاه بابل | سحری بکن حلالی در چاه بابلم نه | |
گفتی الست زان دم حاصل شدهست جانم | تعویذ کن بلی را بر جان حاملم نه | |
کی باشد آن زمانی کان ابر را برانی | گویی بیا و رخ را بر ماه کاملم نه | |
ای شمس حق تبریز ار مقبل است جانم | اقبال وصل خود را بر جان مقبلم نه |