دیوان شمس/ای همه سرگشتگان مهمان تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای همه سرگشتگان مهمان تو) از مولوی |
' |
ای همه سرگشتگان مهمان تو | آفتاب از آسمان پرسان تو | |
چشم بد از روی خوبت دور باد | ای هزاران جان فدای جان تو | |
چون فدا گردند جاویدان شوند | ز آنک اکسیر است جان را کان تو | |
گاو و بزغاله و بره گردون چرخ | باد ای ماه بتان قربان تو | |
ز آنک قربانها همه باقی شوند | در هوای عید بیپایان تو | |
در سرای عصمت یزدان تویی | بخت و دولت روز و شب دربان تو | |
ای خدا این باغ را سرسبز دار | در بهارستان بینقصان تو | |
تا ملایک میوه از وی میکشند | میچرند از نخل و سیبستان تو | |
این شکرخانه همیشه باز باد | پرنبات و شکر پنهان تو | |
آب این جو ای خدا تیره مباد | تا به هر سو میرود ز احسان تو | |
این دعا را یا رب آمین هم تو کن | ای دعا آن تو آمین آن تو | |
چنگ و قانون جهان را تارهاست | ناله هر تار در فرمان تو | |
من بخفتم تو مرا انگیختی | تا چو گویم در خم چوگان تو | |
ور نه خاکی از کجا عشق از کجا | گر نبودی جذبههای جان تو | |
خاک خشکی مست شد تر میزند | آن توست این آن توست این آن تو | |
دی مرا پرسید لطفش کیستی | گفتم ای جان گربه در انبان تو | |
گفت ای گربه بشارت مر تو را | که تو را شیری کند سلطان تو | |
من خمش کردم توام نگذاشتی | همچو چنگم سخره افغان تو |