دیوان شمس/ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم) از مولوی |
' |
ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم | ای مرد طالب کم طلب بر آب جو نقش قدم | |
ای عاشق صافی روان رو صاف چون آب روان | کاین آب صافی بیگره جان می فزاید دم به دم | |
از باد آب بیگره گر ساعتی پوشد زره | بر آب جو تهمت منه کو را نه ترس است و نه غم | |
در نقش بینقشی ببین هر نقش را صد رنگ و بو | در برگ بیبرگی نگر هر شاخ را باغ ارم | |
زان صورت صورت گسل کو منبع جان است و دل | تن ریخته از شرم او بگریخته جان در حرم | |
از باده و از باد او بس بنده و آزاد او | چون کان فروبر نفس چون که برآورده شکم | |
از بحر گویم یا ز در یا از نفاذ حکم مر | نی از مقالت هم ببر می تاز تا پای علم | |
چپ راست دان این راه را در چاه دان این چاه را | چون سوی موج خون روی در خون بود خوان کرم | |
در آتش آبی تعبیه در آب آتش تعبیه | در آتشش جان در طرب در آب او دل در ندم | |
یا من ولی انعامنا ثبت لنا اقدامنا | ای بیتو راحتها عنا ای بیتو صحتها سقم |