دیوان شمس/ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی) از مولوی |
' |
ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی | گه بیت و غزل گویی گه پای عمل کوبی | |
گه دور بگردانی گاهی شکر افشانی | گه غوطه خوری عریان در چشمه ایوبی | |
خلقان همه مرد و زن لب بسته و در شیون | وز دولت و داد او ما غرقه این خوبی | |
بر عشق چو میچسبد عاشق ز چه رو خسپد | چون دوست نمیخسپد با آن همه مطلوبی | |
آن دوست که میباید چون سوی تو میآید | از بهر چنان مهمان چون خانه نمیروبی | |
چون رزم نمیسازی چون چست نمیتازی | چون سر تو نیندازی از غصه محجوبی | |
ای نعل تو در آتش آن سوی ز پنج و شش | از جذبه آن است این کاندر غم و آشوبی | |
کی باشد و کی باشد کو گل ز تو بتراشد | بیعیب خرد جان را از جمله معیوبی | |
اجزای درختان را چون میوه کند دارا | بنگر که چه مبدل شد آن چوب از آن چوبی | |
زین به بتوان گفتن اما بمگو تن زن | منگر ز حساب ای جان در عالم محسوبی |