دیوان شمس/ای سرو و گل بستان بنگر به تهی دستان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای سرو و گل بستان بنگر به تهی دستان) از مولوی |
' |
ای سرو و گل بستان بنگر به تهی دستان | نانی ده و صد بستانهاده چه به درویشان | |
بشنو تو ز پیغامبر فرمود که سیم و زر | از صدقه نشد کمتر هاده چه به درویشان | |
یک دانه اگر کاری صد سنبله برداری | پس گوش چه می خاریهاده چه به درویشان | |
کم کن تو فزایش بین بنواز و ستایش بین | بگشا و گشایش بین هاده چه به درویشان | |
صدقه تو به حق رفته و اندر شب آشفته | او حارس و تو خفتههاده چه به درویشان | |
هر لطف که بنمایی در سایه آن آیی | بسیار بیاساییهاده چه به درویشان | |
حرمت کن و حرمت بین نعمت ده و نعمت بین | رحمت کن و رحمت بینهاده چه به درویشان | |
ای مکرم هر مسکین و ای راحم هر غمگین | ای مالک یوم الدینهاده چه به درویشان | |
آمد به تو آوازم واقف شدی از رازم | محروم میندازم هاده چه به درویشان | |
سرگشته تحویلم در قالم و در قیلم | بنگر تو به زنبیلم هاده چه به درویشان | |
دانی که دعا گویم هر جا که ثنا گویم | بین کز تو چه واگویم هاده چه به درویشان | |
رنجیت مبا آمین دور از تو قضا آمین | یار تو خدا آمین هاده چه به درویشان | |
ای کوی شما جنت وی خوی شما رحمت | خاصه که در این ساعت هاده چه به درویشان | |
گفتیم دعا رفتیم وز کوی شما رفتیم | خوش باش که ما رفتیم هاده چه به درویشان |