دیوان شمس/ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته) از مولوی |
' |
ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته | گوهر جان همچو موسی روی دریا کوفته | |
زیر این هفت آسیا هستی ما را خوش بکوب | روشنایی کی فزاید سرمه ناکوفته | |
عاشقان با عاقلان اندرنیامیزد از آنک | درنیامیزد کسی ناکوفته با کوفته | |
عاقلان از مور مرده درکشند از احتیاط | عاشقان از لاابالی اژدها را کوفته | |
مردم چشم از خیالت چون شود پی کوب عشق | فرقها پیدا شود از کوفته تا کوفته | |
از شکار تو به بیشه جان شیران خون شده | در هوای قاف قربت پر عنقا کوفته | |
عشق چون خورشید دامن گستریده بر زمین | عاشقان چون اخترانش راه بالا کوفته | |
لا چو لالایان زده بر عاشقانش دست رد | غیرت الا شده بر مغز لالا کوفته | |
حاجیان راه جان خسته نگردند از نشاط | اشترانشان زیر بار از راه اعضا کوفته | |
ساربان این غزل گو تا ز بعد خستگی | اشتران را مست بینی راه بطحا کوفته |