دیوان شمس/ای زیان و ای زیان و ای زیان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای زیان و ای زیان و ای زیان) از مولوی |
' |
ای زیان و ای زیان و ای زیان | هوشیاری در میان مستیان | |
گر بیاید هوشیاری راه نیست | ور بیاید مست گیر اندرکشان | |
گر خماری باده خواهی اندرآ | نان پرستی رو که این جا نیست نان | |
آنک او نان را بت خود کرده است | کی درآید در میان این بتان | |
ور درآید چادر اندر رو کشند | تا نبیند رویشان آن قلتبان | |
سیمبر خواهیم و زیبا همچو خویش | سیم نستانیم پیدا و نهان | |
آنک او خوبی به سیم و زر فروخت | روسپی باشد نه حوران جنان | |
تا نگردی پاک دل چون جبرئیل | گر چه گنجی درنگنجی در جهان | |
چشم خود را شسته عارف بیست سال | مشک مشک آورده از اشک روان | |
معتمد شو تا درآیی در حرم | اولا بربند از گفتن دهان | |
شمس تبریزی گشاید راه شرق | چون شوی بسته دهان و رازدان |