دیوان شمس/ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری) از مولوی |
' |
ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری | یک دم چه زیان دارد گر روی به ما آری | |
ای روی تو چون آتش وی بوی تو چون گل خوش | یا رب که چه رو داری یا رب که چه بو داری | |
در پیش دو چشم من پیوسته خیال تو | خوش خواب که میبینم در حالت بیداری | |
دل را چو خیال تو بنوازد مسکین دل | در پوست نمیگنجد از لذت دلداری | |
قرص قمرت گویم نور بصرت گویم | جان دگرت گویم یا صحت بیماری | |
از شرم تو شاخ گل سر پیش درافکنده | وز زاری من بلبل وامانده شد از زاری | |
از جمله ببر زیرا آن جا که تویی و او | تو نیز نمیگنجی جز او که دهد یاری | |
اندر شکم ماهی دم با کی زند یونس | جز او کی بود مونس در نیم شب تاری | |
در چشمه سوزن تو خواهی که رود اشتر | ای بسته تو بر اشتر شش تنگ به سرباری | |
با این همه ای دیده نومید مباش از وی | چون ابر بهاری کن در عشق گهرباری |