دیوان شمس/ای آنک از میانه کران میکنی مکن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای آنک از میانه کران میکنی مکن) از مولوی |
' |
ای آنک از میانه کران میکنی مکن | با ما ز خشم روی گران میکنی مکن | |
دربند سود خویشی و اندر زیان ما | کس زین نکرد سود زیان میکنی مکن | |
راضی شدی که بیش نجویی زیان ما | این از پی رضای کیان میکنی مکن | |
بر جای باده سرکه غم میدهی مده | در جوی آب خون چه روان میکنی مکن | |
از چهرهام نشاط طرب میبری مبر | بر چهرهام ز دیده نشان میکنی مکن | |
مظلوم میکشی و تظلم همیکنی | خود راه میزنی و فغان میکنی مکن | |
پایم به کار نیست که سرمست دلبرم | مر مست را بهل چه کشان میکنی مکن | |
گویی بیا که بر تو کنم صبر را شبان | بر بره گرگ را چه شبان میکنی مکن | |
در روز زاهدی و به شب زاهدان کشی | امشب که آشتی است همان میکنی مکن | |
ای دوستان ز رشک تو خصمان همدگر | این دوست را چه دشمن آن میکنی مکن | |
گویی که می مخور پس اگر می همیدهی | مخمور را چه خشک دهان میکنی مکن | |
گویی چو تیر راست رو اندر هوای ما | پس تیر راست را چه کمان میکنی مکن | |
گویی خموش کن تو خموشم نمیهلی | هر موی را ز عشق زبان میکنی مکن |