دیوان شمس/این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست) از مولوی |
' |
این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست | گر نزد یار باشد وگر نزد یار نیست | |
صورت چه پای دارد کو را ثبات نیست | معنی چه دست گیرد چون آشکار نیست | |
عالم شکارگاه و خلایق همه شکار | غیر نشانهای ز امیر شکار نیست | |
هر سوی کار و بار که ما میر و مهتریم | وان سو که بارگاه امیرست بار نیست | |
ای روح دست برکن و بنمای رنگ خوش | کاینها همه بجز کف و نقش و نگار نیست | |
هر جا غبار خیزد آن جای لشکرست | کتش همیشه بیتف و دود و بخار نیست | |
تو مرد را ز گرد ندانی چه مردیست | در گرد مرد جوی که با گرد کار نیست | |
ای نیکبخت اگر تو نجویی بجویدت | جویندهای که رحمت وی را شمار نیست | |
سیلت چو دررباید دانی که در رهش | هست اختیار خلق ولیک اختیار نیست | |
در فقر عهد کردم تا حرف کم کنم | اما گلی که دید که پهلویش خار نیست | |
ما خار این گلیم برادر گواه باش | این جنس خار بودن فخرست عار نیست |