دیوان شمس/اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش) از مولوی |
' |
اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش | وگر اندررمد عاشق به کوی یار جوییدش | |
وگر این بلبل جانم بپرد ناگهان از تن | زهر خاری مپرسیدش در آن گلزار جوییدش | |
اگر بیمار عشق او شود یاوه از این مجلس | به پیش نرگس بیمار آن عیار جوییدش | |
وگر سرمست دل روزی زند بر سنگ آن شیشه | به میخانه روید آن دم از آن خمار جوییدش | |
هر آن عاشق که گم گردد هلا زنهار میگویم | بر خورشید برق انداز بیزنهار جوییدش | |
وگر دزدی زند نقبی بدزدد رخت عاشق را | میان طره مشکین آن طرار جوییدش | |
بت بیدار پرفن را که بیداری ز بخت اوست | چنین خفته نیابیدش مگر بیدار جوییدش | |
بپرسیدم به کوی دل ز پیری من از آن دلبر | اشارت کرد آن پیرم که در اسرار جوییدش | |
بگفتم پیر را بالله تویی اسرار گفت آری | منم دریای پرگوهر به دریابار جوییدش | |
زهی گوهر که دریا را به نور خویش پر دارد | مسلمانان مسلمانان در آن انوار جوییدش | |
چو یوسف شمس تبریزی به بازار صفا آمد | مر اخوان صفا را گو در آن بازار جوییدش |