دیوان شمس/اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم) از مولوی |
' |
اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم | ز شرطها بگذشتیم و رایگان کردیم | |
اگر چه یک طرف از آسمان زمینی شد | نه پاره پاره زمین را هم آسمان کردیم | |
اگر چه بام بلندست آسمان مگریز | چه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیم | |
پرت دهیم که چون تیر بر فلک بپری | اگر ز غم تن بیچاره را کمان کردیم | |
اگر چه جان مدد جسم شد کثیفی یافت | لطافتش بنمودیم و باز جان کردیم | |
اگر تو دیوی ما دیو را فرشته کنیم | وگر تو گرگی ما گرگ را شبان کردیم | |
تو ماهیی که به بحر عسل بخواهی تاخت | هزار بارت از آن شهد در دهان کردیم | |
اگر چه مرغ ضعیفی بجوی شاخ بلند | بر این درخت سعادت که آشیان کردیم | |
بگیر ملک دو عالم که مالک الملکیم | بیا به بزم که شمشیر در میان کردیم | |
هزار ذره از این قطب آفتابی یافت | بسا قراضه قلبی که ماش کان کردیم | |
بسا یخی بفسرده کز آفتاب کرم | فسردگیش ببردیم و خوش روان کردیم | |
گر آب روح مکدر شد اندر این گرداب | ز سیلها و مددهاش خوش عنان کردیم | |
چرا شکفته نباشی چو برگ می لرزی | چه ناامیدی از ما که را زیان کردیم | |
بسا دلی که چو برگ درخت می لرزید | به آخرش بگزیدیم و باغبان کردیم | |
الست گفتیم از غیب و تو بلی گفتی | چه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیم | |
پنیر صدق بگیر و به باغ روح بیا | که ما بلی تو را باغ و بوستان کردیم | |
خموش باش که تا سر به سر زبان گردی | زبان نبود زبان تو ما زبان کردیم |