دیوان شمس/اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم) از مولوی |
' |
اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم | وگر سگان تو را فرش سیم خام کنیم | |
وگر همای تو را هر سحر که می آید | ز جان و دیده و دل حلقههای دام کنیم | |
وگر هزار دل پاک را به هر سر راه | به دست نامه پرخون به تو پیام کنیم | |
وگر چو نقره و زر پاک و خالص از پی تو | میان آتش تو منزل و مقام کنیم | |
به ذات پاک منزه که بعد این همه کار | به هر طرف نگرانیم تا کدام کنیم | |
قرار عاقبت کار هم بر این افتاد | که خویش را همه حیران و خیره نام کنیم | |
و آنگهی که رسد بادههای حیرانان | ز شیشه خانه دل صد هزار جام کنیم | |
چو سیمبر به صفا تنگمان به بر گیرد | فلک که کره تند است ماش رام کنیم | |
چو مغز روح از آن بادهها به جوش آید | چهار حد جهان را به تک دو گام کنیم | |
ز شمس تبریز انگشتری چو بستانیم | هزار خسرو تمغاج را غلام کنیم |