دیوان شمس/اندر دو کون جانا بیتو طرب ندیدم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اندر دو کون جانا بیتو طرب ندیدم) از مولوی |
' |
اندر دو کون جانا بیتو طرب ندیدم | دیدم بسی عجایب چون تو عجب ندیدم | |
گفتند سوز آتش باشد نصیب کافر | محروم ز آتش تو جز بولهب ندیدم | |
من بر دریچه دل بس گوش جان نهادم | چندان سخن شنیدم اما دو لب ندیدم | |
بر بنده ناگهانی کردی نثار رحمت | جز لطف بیحد تو آن را سبب ندیدم | |
ای ساقی گزیده مانندت ای دو دیده | اندر عجم نیامد و اندر عرب ندیدم | |
زان باده که عصیرش اندر چرش نیامد | وان شیشه که نظیرش اندر حلب ندیدم | |
چندان بریز باده کز خود شوم پیاده | کاندر خودی و هستی غیر تعب ندیدم | |
ای شمس و ای قمر تو ای شهد و ای شکر تو | ای مادر و پدر تو جز تو نسب ندیدم | |
ای عشق بیتناهی وی مظهر الهی | هم پشت و هم پناهی کفوت لقب ندیدم | |
پولادپارههاییم آهن رباست عشقت | اصل همه طلب تو در تو طلب ندیدم | |
خامش کن ای برادر فضل و ادب رها کن | تا تو ادب بخواندی در تو ادب ندیدم | |
ای شمس حق تبریز ای اصل اصل جانها | بیبصره وجودت من یک رطب ندیدم |