دیوان شمس/از چشم پرخمارت دل را قرار ماند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (از چشم پرخمارت دل را قرار ماند) از مولوی |
' |
از چشم پرخمارت دل را قرار ماند | وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند | |
چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد | مر زهره فلک را کی کسب و کار ماند | |
یغمابک جمالت هر سو که لشکر آرد | آن سوی شهر ماند آن سو دیار ماند | |
گلزار جان فزایت بر باغ جان بخندد | گلها به عقل باشد یا خار خار ماند | |
جاسوس شاه عشقت چون در دلی درآید | جز عشق هیچ کس را در سینه یار ماند | |
ای شاد آن زمانی کز بخت ناگهانی | جانت کنار گیرد تن برکنار ماند | |
چون زان چنان نگاری در سر فتد خماری | دل تخت و بخت جوید یا ننگ و عار ماند | |
میخواهم از خدا من تا شمس حق تبریز | در غار دل بتابد با یار غار ماند |