دیوان شمس/آینه جان شده چهره تابان تو

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (آینه جان شده چهره تابان تو)
از مولوی
'


آینه جان شده چهره تابان تو هر دو یکی بوده‌ایم جان من و جان تو
ماه تمام درست خانه دل آن توست عقل که او خواجه بود بنده و دربان تو
روح ز روز الست بود ز روی تو مست چند که از آب و گل بود پریشان تو
گل چو به پستی نشست آب کنون روشن است رفت کنون از میان آن من و آن تو
قیصر رومی کنون زنگیکان را شکست تا به ابد چیره باد دولت خندان تو
ای رخ تو همچو ماه ناله کنم گاه گاه ز آنک مرا شد حجاب عشق سخندان تو