دیوان بیدل شیرازی/ عکس زلف

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بند گران عکس زلف
از بیدل شیرازی
'
دیوان بیدل شیرازی


باشد پری که پرده بر افکنده این چنین یا در بهشت جلوه نموده است حور عین
یا خود فرشته ایست که بر خلق آسمان ایزد ز روی لطف فرستاده بر زمین
ور نه بود بدیع ز ابنای آدمی جسمی چنین لطیف ز ترکیب ماء و طین
جان را گریز نیست از آن عارض چو ماه دل را شکست نیست در آن زلف عنبرین
زلفش مخوان ز بسکه دلم سوخت در غمش دود دل منست بران روی آتشین
این دست اوست کشد به خون دلم خضاب یا شاخ ارغوان بودش اندر آستین
گویند دل به لعل لبش از چه بسته ای مسکین مگس چگونه نیفتد در انگبین
دل برده بودم از سر زلفش که برگشاد ترک کمان کشیدۀ او تیری از کمین
ماه رخش نه از کلف آمد سیاه رنگ افتاده عکس زلفدر آئینه این چنین
بنشست باز در بر بیدل ز روی مهر شد وقت آن که با زنجیر و فلک به کین

***