دیوان بیدل شیرازی/ بند گران

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خانۀ تاریک بند گران
از بیدل شیرازی
'
دیوان بیدل شیرازی


مهر تابان را چه شد گر بخت شد نا مهربان دوستداران را چه آمد دشمن ار شد آسمان
آسمان از پا فکندم همتی ای همرهان روزگارم دشمن آمد رحمتی ای دوستان
ظلم باشد تشنه ای را منع کردن از فرات جور باشد بنده ای را دور کردن ز آستان
بیش ازینم طاقت دوری ز درگاه تو نیست چون به خواری رانده ای هم خود به عزت باز خوان
خواجگان را شیوه بخشش باشد و احسان و جود لغزش و تقصیر و عصیانست کار بندگان
کیستم من چیست جرمم تا به خشم آرد ترا بنده ای هستم ضعیف و پادشاهی حکمران
زآتش خشم ار بسوزانی بدان مستوجبم ور به آب رحمتم شوئی گنه لایق بدان
آنچه در ملک سلیمان بر من از یاران گذشت کی گذشت از دیو بر کاووس در مازندران
بندۀ درگاه خود را خسروا از روی لطف رستمی بفرست تا برهاند از بند گران
هست پیوند حقوق نعمتت بر پای دل نگسلد این رشته تا دارد به تن بیدل روان

***