دیوان بیدل شیرازی/ برون آی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
دل پیران برون آی
از بیدل شیرازی
'
دیوان بیدل شیرازی


با همه خوبی و شیرینی و لطفی که تو داری نه شگفت است اگر شورشی از خلق بر آری
گر همه خلق بر آنند که دست از تو بدارم تو بر آن باش که از گوشۀ چشمی نگذاری
رخ بیارای و برون آی خرامان که بهشتی سنبل آمیخته کن با گل و نسرین که بهاری
حلقه کن زلف و به هر حلقه دو صد شور در افکن تا محقق شود این حسن و ملاحت که تو داری
بگذری گر ز بر خلق و رخ خویش بپوشی غالب آن است که در شهر دلی را نگذاری
چه ثمر بخشدت ای دل که به دلدار نبندی به چه کار آیدت آن جان که به جانان نسپاری
کوه با آن همه سختی نتوانست کشیدن بار عشقی که تواش بر دل مجروح گذاری
بیدل از بخت نجوید به جز این منزلتی را کش شه از سر لطف بار دهد رخصت باری

***