دیوان بیدل شیرازی/ آه مسکینان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
صید مذبوح | آه مسکینان از بیدل شیرازی |
' |
دیوان بیدل شیرازی |
ندارد گل صفا بی روی یاران | که گلشن خوش بود با گلعذاران | |
بود گل خوش ولی با روی دلبر | برد می غم ولی با غمگساران | |
به تن جان میدهد باد بهاری | ز دل غم میبرد بوی بهاران | |
به دور انداز ساقی ساغر می | که آسایم ز دور روزگاران | |
بیا بلبل که تا با هم بنالیم | تو از عشق گل و من گلعذاران | |
دمی بنشین و سیل اشک بنشان | که چشمم بسته ره بر رهگذاران | |
سر زلفش قراری بسته با دل | عجب باشد قرار بی قراران | |
بریزد تا دگر خونی که خلقی | نشسته بر رهش امیدواران | |
از آن ترکان مست ایمن مباشید | که میریزند خون هوشیاران | |
بگو آهسته تر تا رخش تازند | به میدان فقیران شهسواران | |
ز تیر آه مسکینان حذر کن | که جوشن میدرد این تیر باران | |
بیا بیدل به بزم عشق و بنگر | گدایان حکمران بر تاجداران |
***