دیوان بیدل شیرازی/گلشن فردوس

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۲۴ توسط M rastgar (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کفر پنهانی گلشن فردوس
از بیدل شیرازی
روز جوانی
دیوان بیدل شیرازی


تا یکی زلف به رخساره پریشان داری دل سودازدگان بی سر و سامان داری
روی بنمای و بپوشان رخ خورشید ز شرم ای که از روی چو مه مهر درخشان داری
باغ اگر سرو و گل و سنبل و ریحان دارد تو قد و زلف و خط و عارض تابان داری
بنگر آینه و گلشن فردوس ببین ای که در دل هوس روضۀ رضوان داری
صورتی باید و معنی که شود حسن تمام تو پری روی همین داری و هم آن داری
منع از می کنی و عشق بتان خاصه بهار کافرم من اگر ای شیخ تو ایمان داری
گل به بار آمد و معشوقه به بر ساقی مست فرصت از دست مده هر قدر امکان داری
باده مینوش و بنوشان و بده جام بگیر دور ساقیست چه اندیشه ز دوران داری
دود آه تو ز افلاک گذشت آتش عشق چند آخر به دل سوخته پنهان داری
جان اگر رفت ز تن گو برود باکی نیست غم جان چند خوری گر غم جانان داری
سوخت برق اجلت خرمن هستی و هنوز چشم بیدل به ره قطرۀ باران داری

***