دیوان بیدل شیرازی/کشتهٔ تیغ

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شیراز کشتۀ تیغ
از بیدل شیرازی
کوتاه حدیث
دیوان بیدل شیرازی


بی غمت هیچ شادمانی نیست زندگی بی تو زندگانی نیست
تیغ برکش تو تا نگوید کس که درو آب زندگانی نیست
عشق چون نیست بندگی نبود حسن چون نیست حکمرانی نیست
کامجویی به عشق بوالهوسیست عاشــــقی بهر کامــرانی نیست
نام هرگز مجو که عاشق را به نشانی ز بی نشانی نیست
گر ترا با شکستگان نظریست خود مرا غیر ناتوانی نیست
گر بگویم مهی چو رخت بر رخ ماه آسمانی نیست
سرو ور خوانمت چو قدت بر سر سرو بوستانی نیست
معنی حسن در تو جمع ولی لفظ اندر خور این معانی نیست
در دم تیغ عشــــــق آب بقاست کشتۀ تیغ عشق فانی نیست
همچو بیدل به جان ســــپاری نیست چون تو دلبر به دلستانی نیست

***