دیوان بیدل شیرازی/نوید وصل

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سرمایهٔ هستی نوید وصل
از بیدل شیرازی
'
دیوان بیدل شیرازی


با دل آشفته از زلفش خبر ها میدهم باز مجنون را نوید وصل لیلی میدهم
با قد سروش حدیث از نخل موسی میکنم با لب لعلش نشان زاعجاز عیسی میدهم
گر چه از سودای خوبانم زیانها بود باز چون سر زلفی ببینم دل به سودا میدهم
گفتمش دل چون بری از عاشقان خندید و گفت خم به گیسو تاب بر زلف چلیپا میدهم
روز دلها تا سیه سازم چو شب از روی ناز هر زمان بر باد آن زلف شب آسا میدهم
بر خلاف عادت صیاد من زان تار موی پای هر صیدی که بستم سر به صحرا میدهم
ناتمام ار ماند کار دلبری زین کار ها ترک چشمان را اجازت من به یغما میدهم
تار موئی از سر زلف عبیر افشان او کافر عشقم اگر بر ملک دنیا میدهم
داد بیدل هر که دید آن روی از پیر و جوان من به سودای غم او دل نه تنها میدهم

***