دیوان بیدل شیرازی/میل کثرت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بار تن میل کثرت
از بیدل شیرازی
رسم خدمت
دیوان بیدل شیرازی


ای آنکه در کنج دلم چون گنج مأوا کرده ای در تنگنای دل چسان در حیرتم جا کرده ای
این بحر بی پایان دل کمتر بود از قطره ای ای بحر بی پایان چسان در قطره سکنی کرده ای
نه کون بود و نه مکان نه این زمین و آسمان از دیده ای نقشت نهان بس نقش پیدا کرده ای
خار و خس ناپاک را دادی وجود از جود خود نه گنبد افلاک را از صنع بر پا کرده ای
با عین وحدت در نهان چون میل کثرت داشتی این نقشهای مختلف از کن هویدا کرده ای
رخسار خوبانرا بها از نور خود کردی عطا وز لطف خاک تیره را خورشید رخشا کرده ای
گاهی به حکم اقتضا حسنی به یوسف داده ای تاراج گهی از جلوه اش صبر زلیخا کرده ای
هم نقش بند صنع تو نقش رخ لیلی کشید هم خون دل مجنون را از عشق لیلی کرده ای
از جلوۀ نور رخت هوش از موسی برده ای وز نفخۀ لعل لبت زنده مسیحا کرده ای
گه فتنه بر عیسائیان از بطن مریم گشته ای گه جلوه بر موسائیان در طور سینا کرده ای
موسی توئی عیسی توئی هم نور و هم سینا توئی آئینه ای خود ساختی خود را تماشا کرده ای
مجنون توئی لیلی توئی وامق توئی عذرا توئی دریا توئی صحرا توئی خود جلوۀ هر جا کرده ای
هم کعبه از تو هم کنشت هم دوزخ از تو هم بهشت زیبا بود کردار تو گر زشت و زیبا کرده ای
بیدل از ابنای زمان شاعر به این نطق و بیان هرگز نیامد در جهان تا شعر انشا کرده ای

***