دیوان بیدل شیرازی/فراش صبا

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سوختگان فراش صبا
از بیدل شیرازی
مهمانی
دیوان بیدل شیرازی


گل به شاخ آمد و بلبل به چمن نغمه سراست موسم باده بود ساقي گلچهره كجاست
باز فراش صبا فرش زمرد گسترد باز نقاش هوا چهرهٔ گلشن آراست
باغ از لاله همي خجلت باغ مينو راغ از سبزه همي غيرت چرخ ميناستد
بر رخ لاله همي دست صبا غازه گر است از دل سبزه همي رشح هوا زنگ زداست
شاهد غنچه كه در پرده نهان بود ز شرم در همه شهر به بي پردگي انگشت نماست
شاه گل باز مگر آمد و بر تخت نشست كه سبكبار فغان از دل مرغان برخواست
فاخته در شعف از وجد و چكاوك در رقص ساري اندر طرب و بلبل مسكين به هواست
گر نه چون نرگس مخمور نكويان مست است همچو بیدل ز چه رو تكيهٔ نرگس به عصاست
ور نه چون قامت موزون بتان باشد سرو خود چرا فاخته واله شد و قمري شيداست
گاه خرگاه و شبستان نبود خيز نديم موسم گشت چمن آمد و وقت صحراست
مطرب بزم بگو ساز طرب ساز كند كه زمين مشك فشانست و هوا عنبرساست
شهر از فتنهٔ تركان چگل پر آشوب باغ از نالهٔ مرغان هوا پر غوغاست
هر كجا مينگري سرو قدي آفت صبر هر كجا ميگذري ماهرخي هوش رباست
خط به گرد لب سبزهٔ گلزار بهشت زلف بر عارض آن نافهٔ آهوي ختاست
عارض ماهرخان يا كه جمال خورشيد قامت سرو قدان يا كه درخت طوباست
نرگس مست بتان دل ببرد از كف خلق ترك چون مست شود شيوه اش آري يغماست
شاهد اندر بر و مي در قدح و ساقي مست چنگ در چنگ و ني اندر لب و مطرب به نواست
از دل غمزدگان نشا ئل غم پرداز در تن خسته دلان نفحهٔ گل روح افزاست
صف زده خيل نكويان و ز ماه رخشان راستي سطح زمين رشك ده سقف سماست
بسكه آواز نفير دهل و كوس آيد طاق افلاك چو اطباق زمين پر ز صداست
من دعا گويم و خلقي همه آمين گويند به دعا ختم سخن به كه كنون وقت دعاست

***