دیوان بیدل شیرازی/خونین دلان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
کار صید دل | خونین دلان از بیدل شیرازی |
پردۀ پندار |
دیوان بیدل شیرازی |
از خدنگ آهم از بس رخنه در گردون شده است | سیر اختر مختلف دور فلک وارون شده است | |
میگریزد عاشق از معشوق و بیمار از طبیب | وضع گیتی تا چه حد بنگر که دیگر گون شده است | |
نسخه ای تا از لب چون لعلت ای دلبر شود | شهد ناب و لعل را با آب خضر معجون شده است | |
هر طرف غوغای طفلانست اندر کوی یار | باز گویا عاقلی از عشق او مجنون شده است | |
کیمیای عقلهای خام ما عشق است عشق | هر گدا کین کیمیا را یافته قارون شده است | |
لحظه ای غایب نگردد چون قد او از نظر | با خیالش هر کجی بر چشم من موزون شده است | |
من نمیگویم که دارم آتشی در دل نهان | دود آهم فاش میگوید که تا گردون شده است | |
گشته ام آشفته تر از آنچه بودم در غمش | صبر من یا کاسته یا حسن او افزون شده است | |
حال ما خونین دلان را در غمت داند که چیست | هر که را دل از غم گلگون عذاری خون شده است | |
گر خراب و بیخودم منعم مکن کاندر دلم | عشق تا بنهاد پا عقل از سرم بیرون شده است | |
تا چه افسون کرد عشقم کز فراق روی دوست | سینه ام چون کوه آتش دیده ام جیحون شده است | |
از سر خلقی به افسون عقل زلفش برده است | بیدل تنها نه از سودای او مجنون شده است |
***