دیوان بیدل شیرازی/ترازوی محبت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رطل گران ترازوي محبت
از بیدل شیرازی
'
دیوان بیدل شیرازی


از من سوخته جان قطع نظر می خواهی يا دل سوخته ام سوخته تر می خواهی
بنشین در بر من تا بنشانی اشكم گر ازین سیل كه برخاست گذر می خواهی
رفت از آتش غم خاك وجودم بر باد رحمتی گر ز من خسته اثر می خواهی
تیرش از جوشن جان می گذرد باز آی دل وقت شد وقت گر از سینه سپر می خواهی
خرمن هستی خود سوز نخست از شرری ای كه از آه سحرگاه اثر می خواهی
به جز از بندگیت هیچ نمی خواهم من گر نخواهی چو من ای خواجه وگر می خواهی
بستهٔ سلسلهٔ عشق سر خویشش نیست چه نهی پای درین حلقه كه سر می خواهی
سنگ جان نه به ترازوی محبت بیدل اگر از لعل لبش تنگ شكر می خواهی

***