دیوان بیدل شیرازی/سنگ شناعت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مدح آن سرور | سنگ شناعت از بیدل شیرازی |
روی دوست |
دیوان بیدل شیرازی |
من دانم و دل تا چه ها زان ماه طلعت میکشم | گه خون غیرت می خورم گه درد فرقت میکشم | |
وقتست اگر رحمت کند صیاد بر مرغ دلم | کز حسرت پیکان او عمریست زحمت میکشم | |
دعوای خونخواهی کنند ار کشتگان غمزه اش | تنها به خون عالمی من خود غرامت میکشم | |
گو تا نیاید بر سرم یک لحظه تا من بگذرم | بی روی او چون زنده ام زان روی خجلت میکشم | |
جان خواست دادم دین و دل اندر بهای بوسه اش | آوخ کزین سودا ز جان بار ندامت میکشم | |
گر منّتی بر جان من زان ناوک مژگان نهد | از آن کمان ابروان تا حشر منت میکشم | |
در عشق روی دلبری کم نیستم از اشتری | خار مذلّت می خورم بار محبت میکشم | |
سر گشتگان عشق را هر یک سرانجامی چو من | راهی به ازلت میروم آهی به حسرت میکشم | |
بیدل ازین فرزانگان عمریست من دیوانه سان | سنگ شناعتمیخورم ننگ ملامت میکشم |
***