خون بها

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


به نگار ما که گوید که مبر ز حد جفا را چه وفا به ما نکردی مطلب ز ما وفا را




چه عجب که کرد یادم قلم در فشانت نشنیده ام که شاهی بخورد غم گدا را




سر خواجگی نداری بفروش بندگان را به شکنج های زلفت که مکن شکنجه ما را




دل و دین ز من ربودی چو نخست رخ نمودی دگرم چه سود بخشد که بپوشی آن لقا را




به غمت فدا نمودم دل و جان خود ولیکن نکشد به خون به خواری چه کسی کشد فدا را




همه روزه در خیالم که مگر چه شب در آید تو بیایی و ببینم به قمر قرین سها را




به خدا اگر نیایی و ز غصه فخر میرد به قیامتت بگیرد که بیار خون بها را


ویکی‌پدیا

در ویکی‌پدیا موجود است:

خون بها