خواجوی کرمانی (غزلیات)/یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی) از خواجوی کرمانی |
' |
یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی | کلما اعرضت عنی زدت شوقا فی غرامی | |
گر چه مه در عالم آرایی ز گیتی بر سر آمد | کی تواند شد مقابل با رخت از ناتمامی | |
طوطی دستانسرا شد مطرب از بلبل نوایی | مطرب بستانسرا شد طوطی از شیرین کلامی | |
پختهئی کوتا بگوید واعظ افسرده دلرا | کی ندیده دود از آتش ترک گرمی کن که خامی | |
صید گیسوئی نگشتی زان سبب ایمن ز قیدی | دانهی خالی ندیدی لاجرم فارغ ز دامی | |
درس تقوی چند خوانی خاصه بر مستان عاشق | وز فضیلت چند گویی خاصه با رندان عامی | |
گر به بدنامی برآید نام ما ننگی نباشد | زانکه بدنامی درین ره نیست الا نیک نامی | |
عارض بین خورده خون لاله در بستانفروزی | قامتش بین برده دست از نارون در خوش خرامی | |
تاجداری نیست الا بر در خوبان گدایی | پادشاهی نیست الا پیش مهرویان غلامی | |
ساکن دیر مغانرا از ملامت غم نباشد | زانکه در بیتالحرام اندیشه نبود از حرامی | |
بت پرستان صورتش را سجده میآرند و شاید | گر کند خواجو بمعنی آن جماعت را امامی |