خواجوی کرمانی (غزلیات)/یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست)
از خواجوی کرمانی
'


یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست چشمم ز غمت چشمه‌ی یاقوت روانست
آن موی میان تو که سازد کمر از موی مویی به میان آمده یا موی میانست
در موی میانت سخنی نیست که خود نیست لیکن سخن ار هست در آن پسته دهانست
تا پشت کمان می‌شکند ابروی شوخت پیوسته ز ابروی تو پشتم چو کمانست
با ما به شکر خنده درآ زانکه یقینم کز پسته‌ی تنگ تو یقینم بگمانست
گفتند که آن جان جهان با تو چنان نیست گویی که چنانست که با ما نچنانست
پنداشت که ما را غم جانست ولیکن ما در غم آنیم که او در غم آنست
عمری به تمنای رخش می‌گذرانیم در محنت و غم گرچه که دنیا گذرانست
در کنج صوامع مطلب منزل خواجو کو معتکف کوی خرابات مغانست