خواجوی کرمانی (غزلیات)/یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی) از خواجوی کرمانی |
' |
یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی | درد دلسوز مرا مایهی درمان بودی | |
برخ خوش نظر و عارض بستان افروز | رشک برگ سمن و لالهی نعمان بودی | |
بخط سبز و سر زلف سیاه و لب لعل | خضر و ظلمت و سرچشمهی حیوان بودی | |
پای سرو از قد رعنای تو در گل میرفت | خاصه آنوقت که برطرف گلستان بودی | |
همچو پروانه دلم سوختهی عشق تو بود | زانکه در تیره شبم شمع شبستان بودی | |
در هوای تو چو بلبل زدمی نعرهی شوق | که بگلزار لطافت گل خندان بودی | |
جان بواز دلاویز تو دادم بر باد | که بوقت سحرم مرغ خوش الحان بودی | |
با تو پرداخته بودم دل حیران لیکن | خانه پرداز من بیدل حیران بودی | |
همچو خواجو سر و سامان من از دست برفت | زانکه در قصد من بی سر و سامان بودی |