خواجوی کرمانی (غزلیات)/گر دلم روز وداع از پی محمل میشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (گر دلم روز وداع از پی محمل میشد) از خواجوی کرمانی |
' |
گر دلم روز وداع از پی محمل میشد | تو مپندار که آن دلبرم از دل میشد | |
هیچ منزل نشود قافله از آب جدا | زانکه پیش از همه سیلاب بمنزل میشد | |
گفتم از محمل آن جان جهان برگردم | پایم از خون دل سوخته در گل میشد | |
راستی هر که در آن سرو خرامان میدید | همچو من فتنه بر آن شکل و شمائل میشد | |
ساربان خیمه برون میزد و اینم عجبست | که قیامت نشد آنروز که محمل میشد | |
قاتلم میشد و چون خون ز جراحت میرفت | جان من نعره زنان از پی قاتل میشد | |
همچو بید از غم هجران دل من میلرزید | کان سهی سرو خرامان متمایل میشد | |
پند عاقل نکند سود که در بند فراق | دل دیوانه ندیدیم که عاقل میشد | |
بگذر از خویش که بی قطع مسالک خواجو | هیچ سالک نشنیدیم که واصل میشد |