خواجوی کرمانی (غزلیات)/که می‌رود که پیامم به شهریار رساند

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (که می‌رود که پیامم به شهریار رساند)
از خواجوی کرمانی
'


که می‌رود که پیامم به شهریار رساند حدیث بنده‌ی مخلص بشهریار رساند
درود دیده‌ی گوهر نثار لعل فشانم بدان عقیق گهر پوش آبدار رساند
دعا و خدمت میخوارگان بوقت صبوحی بدان دو نرگس میگون پرخمار رساند
ز راه لطف بجز باد نوبهار که باشد که حال بلبل بیدل بنوبهار رساند
اگر بنامه غم روزگار باز نمایم کسی که نامه رساند بروزگار رساند
هوا گرفتم و جانرا بدست آه سپردم ببوی آنکه چو بادش بدان دیار رساند
تنم ز ضعف چنان شد که بادش ار برباید بیک نفس بسر کوی آن نگار رساند
ولی بمنزل یاران نسیم باد بهاران گمان مبر که ز خاکم بجز غبار رساند
مگر برید صبا اشتیاق نامه‌ی خواجو بکوی یار کند منزل و بیار رساند