خواجوی کرمانی (غزلیات)/کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش) از خواجوی کرمانی |
' |
کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش | بینوایی را نوایی گر نباشد گو مباش | |
لاله را با آن دل پرخون اگر چون غنچهاش | قرطهی زنگارگون در بر نباشد گو مباش | |
منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم | دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش | |
چون دلم را نور معنی رهنمایی میکند | در ره صورت گرم رهبر نباشد گو مباش | |
آنکه سلطان سپهر از نور رایش ذرهئیست | سایهی خورشیدش ار بر سر نباشد گومباش | |
وانکه سیر همتش ز ایوان کیوان برترست | گر جنابش ز آسمان برتر نباشد گو مباش | |
با فروغ نیر اعظم رواق چرخ را | گر شعاع لمعهی اختر نباشد گو مباش | |
چون روانم تازه میگردد ببوی زلف یار | گر نسیم نکهت عنبر باشد گو مباش | |
پیش خواجو هر دو عالم کاه برگی بیش نیست | ور کسی را این سخن باور نباشد گو مباش |