خواجوی کرمانی (غزلیات)/چو شام شد بشبستان باید کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چو شام شد بشبستان باید کرد) از خواجوی کرمانی |
' |
چو شام شد بشبستان باید کرد | ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد | |
لباس ازرق صوفی که عین زراقیست | بخون چشم صراحی خضاب باید کرد | |
لب پیاله و رخسار مردم دیده | ز عکس باده چو یاقوت ناب باید کرد | |
مفرح جگر خسته و دوای خمار | ز لعل ساقی و جام شراب باید کرد | |
مدام بهر جگر خوارگان دردیکش | دل پر آتش خونین کباب باید کرد | |
مهی که منزل او در میان جان منست | کناره از در او از چه باب باید کرد | |
چو آفتاب کشد روی در حجاب عدم | نظارهی قمری شب نقاب باید کرد | |
برآتش دل ما ریز آب آتش فام | که دفع آتش سوزان بب باید کرد | |
اگر بکوی خرابات میکنی مسکن | نخست خانه هستی خراب باید کرد | |
وگر بچنگ نمیآیدت خوش آوازی | بکنج میکده ساز رباب باید کرد | |
بروی دوست بروز آور امشب ای خواجو | که در بهشت برین ترک خواب باید کرد |