خواجوی کرمانی (غزلیات)/چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد) از خواجوی کرمانی |
' |
چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد | آتشم بردل پرخون جگر خوار افتد | |
مکن انکار من ایخواجه گرم کار افتاد | زانکه معذور بود هر که در این کار افتد | |
برمن خسته مزن تیر ملامت بسیار | که درین منزل ازین واقعه بسیار افتد | |
گر چو فرهاد ز مژگان گهرافشان گردم | ای بسا لعل که در دامن کهسار افتد | |
ور چو منصور ز من بانگ انا الحق خیزد | آتشم از جگر سوخته در دار افتد | |
چون بیاد خط سبز تو برآرم نفسی | دودم از سینه برین پردهی زنگار افتد | |
هر دم از آرزوی گوشه چشمت سرمست | زاهدی گوشه نشین بر در خمار افتد | |
گر برد باد صبا نکهت زلف تو بچین | خون دل در جگر نافهی تاتار افتد | |
پیش آن نرگس بیمار بمیرد خواجو | اگرش دیده برآن نرگس بیمار افتد |