خواجوی کرمانی (غزلیات)/چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد) از خواجوی کرمانی |
' |
چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد | دل پر درد مرا مژدهی درمان آرد | |
جان بشکرانه کنم پیشکش خدمت او | هر نسیمی که مرا مژدهی جانان آرد | |
چه تفاوت کند از نکهت انفاس نسیم | بلبل دلشده را بوی گلستان آرد | |
زلف چوگان صفت ار حلقه کند بر رخسار | هر زمان گوی دلم در خم چوگان آرد | |
هر که را دست دهد حاصل اوقات عزیز | حیف باشد که بافسوس بپایان آرد | |
در ره عشق مسلمان حقیقی آنست | که به زنار سر زلف تو ایمان آرد | |
زاهد صومعه را هر نفسی مست و خراب | نرگس مست تو در حلقهی مستان آرد | |
اگر از چشمهی نوش تو زلالی یابد | کی خضر یاد بد آب چشمهی حیوان آرد | |
باز صورت نتوان بست که نقاش ازل | صورتی مثل تو در صفحهی امکان آرد | |
دیگران سبزه ز گلزار ببازار برند | خط سبزت بچه رو سبزه ببستان آرد | |
گرخیال سر زلف تو نگیرد دستم | کی دل خستهی من طاقت هجران آرد | |
هر که با منطق خواجو کند اظهار سخن | در به دریا برد و زیره به کرمان آرد |