خواجوی کرمانی (غزلیات)/چه خوش باشد دمی با دوستداری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چه خوش باشد دمی با دوستداری) از خواجوی کرمانی |
' |
چه خوش باشد دمی با دوستداری | نشسته در میان لاله زاری | |
اگر نبود نسیم زلف خوبان | نروید گلبنی بر جویباری | |
وگر سودای گلرویان نباشد | نخواند بلبلی بر شاخساری | |
کنارم زان از آب دیده دریاست | که هجران را نمیبینم کناری | |
خیالی گشتم از عشقش ولیکن | ندارم جز خیالش راز داری | |
فراق جان ز تن آن لحظه باشد | که یاری دور میماند ز یاری | |
نشاید گفت خواجو پیش هر کس | غم عشقش مگر با غمگساری |