خواجوی کرمانی (غزلیات)/پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست) از خواجوی کرمانی |
' |
پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست | بلکه آنست سلیمان که ز ملک آزادست | |
آنکه گویند که برآب نهادست جهان | مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست | |
هر نفس مهر فلک بر دگری میافتد | چه توان کرد چون این سفله چنین افتادست | |
دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند | کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست | |
یاد دار این سخن از من که پس از من گوئی | یاد باد آنکه مرا این سخن از وی یادست | |
آنکه شداد در ایوان ز زر افکندی خشت | خشت ایوان شه اکنون ز سر شدادست | |
خاک بغداد به مرگ خلفا میگرید | ورنه این شط روان چیست که در بغدادست | |
گر پر از لاله سیراب بود دامن کوه | مرو از راه که آن خون دل فرهادست | |
همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک | چند روی چو گل وقامت چون شمشادست | |
خیمهی انس مزن بردر این کهنه رباط | که اساسش همه بی موقع و بی بنیادست | |
حاصلی نیست بجز غم ز جهان خواجو را | شادی جان کسی کو ز جهان آزادست |