خواجوی کرمانی (غزلیات)/من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست) از خواجوی کرمانی |
' |
من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست | کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست | |
گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان | حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست | |
چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب | بلبل ار وصف گل سوری نگوید هرزه گوست | |
گر چه جانان دوست دارد دشمنی با دوستان | دشمن جان خودست آنکس که برگردد ز دوست | |
همچو گوی ارزانکه سرگردان چوگان گشتهئی | سر بنه چون در سر چوگان هوای زخم گوست | |
کاشگی از خاک کویش من غباری بودمی | کانکه او را آبروئی هست پیشش خاک کوست | |
چشمهی جانبخش خضرست آن که آبش جانفرانست | روضهی بستان خلدست این که بادش مشکبوست | |
چون صبا حال پریشانی زلفت شرح داد | هیچ میدانی کز آنساعت دلم در بند اوست | |
با تو خواجو را برون از عشق چیزی دیگرست | ورنه در هر گوشه ماهی سرو قد لاله روست |