خواجوی کرمانی (غزلیات)/من بار هجر میکشم و ناقه محملم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (من بار هجر میکشم و ناقه محملم) از خواجوی کرمانی |
' |
من بار هجر میکشم و ناقه محملم | برگیر ساربان نفسی باری از دلم | |
طوفان آب دیده گر ازین صفت رود | زین پس مگر سفینه رساند بمنزلم | |
با درد خود مرا بگذارید و بگذرید | کایندم نماند طاقت قطع منازلم | |
گفتم قدم برون نهم از آستان دوست | از آب دیده پای فرو رفت در گلم | |
هرجا که مینشینم و هر جا که میروم | نقشش نمیرود نفسی از مقابلم | |
گر دیگری بضربت خنجر شود قتیل | من کشته دو ساعد سیمین قاتلم | |
آندم که خاک گردم و خاکم شود غبار | از بحر عشق باد نیارد بساحلم | |
هر چند عمر در سر تحصیل کردهام | بیحاصلیست در غم عشق تو حاصلم | |
خواجو برو که قافله کوس رحیل زد | ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم |