خواجوی کرمانی (غزلیات)/ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم)
از خواجوی کرمانی
'


ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم وز جان به جان دوست که دل برگرفته‌ایم
زین در گرفته‌ایم بپروانه سوز عشق چون شمع آتش دل ازین در گرفته‌ایم
با طلعتت ز چشمه‌ی خور دست شسته‌ایم با پیکر تو ترک دو پیکر گرفته‌ایم
بر ما مگیر اگر ز پراکندگی شبی آن زلف مشکبار معنبر گرفته‌ایم
تا همچو شمع از سر سر در گذشته‌ایم هر لحظه سوز عشق تو از سر گرفته‌ایم
بی روی و قامت و لب جان‌بخش دلکشت ترک بهشت و طوبی و کوثر گرفته‌ایم
چون دل اگر چه پیش تو قلب و شکسته‌ایم از رخ درست گوی تو در زر گرفته‌ایم
هشیار کی شویم که از ساقی الست بر یاد چشم مست تو ساغر گرفته‌ایم
از خود گذشته‌ایم و چو خواجو ز کاینات دل برگرفته و پی دلبر گرفته‌ایم